منو عادت به موندن دادی امّا، خودت مـردِ رسیدنها نبودی
خودت یه لحظه هم تو فکرِ موندن، میوون ِپر کشیدنها نبودی
پریدی، تا بمونم، تا ببینی؛ پرنـده چند؟ سـرما چند؟ تا کی؟
نشستم پای عشقت خیس امّا، در این اسفند، سرما چند؟ تا کی؟
تو میدونی فقط تو حرف سادس؛ "که تنها باشی امّا مرد باشی
بمونی پای حـرف اوّل عشـق، یه مـرد آهنی و سـرد باشی"
همه دنیا فریبه، روز تا شب، دارم له میشم اینجا دیگه بس کن
جدیداً دو به شک میشم به پرواز، یه شب تو خوابْ پرهامو قفس کن
واسم این زندگی بیتو حرومه، واسه من آخر دنیا همینجاس
کسی تو خواب من پیدا نمیشه، پرندهْ گمشده تو برفْ تنهاس
پرنـدهْ زیر برف انگار خوابه، و خورشـیدِ زمستونْ لـرز داره
دارم تو خوابِ تو جون میدم اینبار، بزار امشب همه دنیا بباره...
شاعر: محمدمجید سپنتافر